پارت یازده :

سرم را بلند کردم؛ مادرم گوشه‌ی چادرش را جلو کشیده بود و آرام گریه می‌کرد. پدرم آرنج‌هایش را به میز تکیه داده بود و سرش را مابین دستانش گرفته بود.

دنبال شایان می‌گشتم. در دادگاه ندیده بودمش ولی باز هم مثل احمق‌ها دنبالش می‌گشتم. نمی‌گویم شیدا ر ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.